-
وبلاگی دیگر
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 13:09
عزیزان مطالب را در وبلاگ دوم ثبت کرده ام لطفا به وبلاگ زیر مراجعه کنید . نظر یادتون نره www.hazrat-ali.blogfa.com
-
تشکر و قدردانی
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 08:04
از تمام دوستانی که در این مدت کم اظهار لطف فرموده و مشوق من در ادامه کار شده اند تقدیر وتشکر می کنم. خواهشمندم با نظرات خود من را ر ادامه این وبلاگ یاری فرمائید. باشد که لطف حق شامل حال همه ما گردد. در ضمن از دوستانی که قول طراحی یک قالب برای این وبلاگ داده اند خبری نشده .. چرا؟؟؟؟
-
این حکم خداست
یکشنبه 9 مهرماه سال 1385 08:10
رسول خدا (ص) از مردی اعرابی ، ماده شتری به چهارصد درهم خریداری نموده بود ، و هنگامی که اعرابی پول را تحویل گرفت، فریاد برآورد : درهمها و شتر مال من است. اتفاقا ابوبکر از آنجا عبور می کرد، پیامبر به ابوبکر فرمود : بین من و اعرابی قضاوت کن! ابوبکر گفت : اعرابی از شما گواه می خواهد. عمر نیز ازآنجا عبور کرد و سخنان ابوبکر...
-
پدر و مادر سیاه و فرزند سفید!
شنبه 8 مهرماه سال 1385 10:04
مردی همسرش را نزد عمر برده و گفت: خودم و این زنم سیاه هستیم و او پسری سفید زاییده است. عمر به مجلسیان گفت: نظر شما در این قضیه چیست؟ گفتند: زن باید سنگسار شود؛ زیرا او و شوهرش سیاهند و فرزندشان سفید. عمر دستور داد زن را سنگسار کنند، ماموران زن را به جهت سنگسار می بردند در بین راه امیرالمومنین (ع) به آنان برخورد و به...
-
جلوگیری از دو دفعه قصاص
شنبه 8 مهرماه سال 1385 08:24
مردی مرد دیگری را کشت، برادر مقتول قاتل را نزد عمر برد، عمر به وی دستور داد قاتل را بکشد، برادر مقتول قاتل را به قدری زد که یقین کرد او را کشته است. اولیای قاتل را او را برداشته به خانه بردند و چون رمقی در بدن داشت به معالجه اش پرداختند و پس از مدتی حالش خوب شد. برادر مقتول چون قاتل را دید دوباره او را گرفت و گفت : تو...
-
قضیه ای که مدعی علیه را ذیحق نموده
شنبه 8 مهرماه سال 1385 08:13
چهار نفر مالک یک شتر بودند، یکی از آنان شتر را عقال نمود، شتر راه می رفت و با ریسمان خود بازی می کرد که ناگهان به زمین خود و هلاک گردید، در این موقع ، آن سه نفر با این یکی به منازعه برخاسته و قیمت شتر را از او مطالبه کردند. حضرت امیر (ع) به آن سه نفر فرمود: شما باید سهم آن یکی را بدهید؛ زیرا او از حق خود نگهداری نموده...
-
حیوان تخم گذار و بچه زا
شنبه 8 مهرماه سال 1385 08:00
حضرت امیر (ع) فرمود : هر حیوانی که گوشهایش پنهان باشد تخم گذار است، و هر حیوانی که گوشهایش ظاهر باشد بچه زاست.(1) 1 - عیون ، ابن قتبیه ، ج 4 ، ص 88
-
راه تشخیص
شنبه 8 مهرماه سال 1385 07:45
در زمان خلافت امیرالمومنین (ع) کودکی را که دارای دو سر و دو سینه بر یک کمر بود ، به دنیا آمد. میراثش را از آن حضرت جویا شدند. امام (ع) فرمود ، هنگامی که در خواب است بر او فریاد زندد اگر هر دو سر با هم بیدار شدند یک نفر است و یک میراث می برد و اگر یکی بیدار و دیگری همچنان خواب مباند دو میراث می برد.(1) 1 - فروع کافی ج...
-
نیرنگ زنی حیله گر!
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 09:17
زنی فتنه گر شیفته و دلباخته نوجوانی از انصار گردید، ولی هر چه کوشید جوان پرهیزکار را جلب توجه و عطف کند نتوانست، از این رو درصدد انتقامجویی برآمده و تخم مرغی را شکسته با سفیده آن جامه خود را از بین دو را آلوده ساخت و بدینوسیله جوان پاکدامن را متهم کرده او را نزد عمر برد و گفت : ای خلیفه! این مرد مرا رسوا نموده است....
-
زنی که فرزند خویش را انکار می کرد
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1385 08:52
او که جوانی نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه های مدینه گردش می کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا می نالید : (ای عادل ترین عادلان! میان من و مادرم حکم کن.) عمر به وی رسید و گفت : ای جوان ! چرا به مادرت نفرین می کنی؟ جوان : مادرم مرا 9 ماه در شکم خود نگهداشته و پس از تولد شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را...
-
وزن در
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 23:34
گروهی آهنگر دری آهنی را به وزنی که صاحبان در برا آن تعیین نمودند معامله نموده در را به طرف مقدص می بردند٬ در بین راه کسانی وزن در را از آنان پرسیده و خریداران جریان را گفتند آنان اظهار داشتند وزن در هرگز به این مقدار نمی باشد. خریداران برگشته از فروشندگان تقاضای کم نمودن قیمت در را نمودند ٬ آنان ابا کردند نزاعشان...
-
تدبیر
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 23:11
مردی نزد امیرالمومنین (ع) آمد و گفت : مقداری خرما جلویم بود ٬ ناگهان زنم پیشدستی کرده دانه ای از آنها برداشته در دهن انداخت پس من سوگند یاد کردم که خرما را چه بخورد و چه بیرون بیندازد طلاق باشد. امام (ع) به وی فرمود : نصفش را بخورد و نصفش را بیندازد ٬ در این صورت تو از سوگندت خلاصی یافته ای. (۱) ۱ - ارشاد ٬ مفید ٬ ص...
-
کور کردن با آیینه
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 22:46
منقول از (کتاب قضاوتهای امیرالمومنین - مولف : آِیت الله حاج شیخ محمدتقی تستری - ترجمه حجت الاسلام سیدعلی محمدموسوی جزایری) غلامی از قبیله قیس با مولای خود به نزد عثمان رفتند. غلام اظهار داشت که مولایش با زدن ضربه شدیدی چشم او را کو کرده ولی ساختمان چشم سالم است. مولا به غلام می گفت : دیه چشمت را به تو می دهم از قصاص...